زندگینامه

دستاوردهاي علمي و دانشگاهي

دکترهوشنگ اميراحمدي دکتراي خود را در رشته “برنامه ريزي و توسعه ي بين المللي” از دانشگاه کُرنل در ايالت نيويورک دريافت کرده است و هم اکنون در دانشگاه راتگرز، دانشگاه ايالتي نيوجرسي، به تدريس و تحقيق مشغول است. ضمنا” مُديريت مرکز مطالعات خاورميانه اين دانشگاه را نيز به عهده دارد. وي بنيانگذار و رئيس شوراي آمريکائيان و ايرانيان(American Iranian Council ) نيز مي باشد. اين شورا مرکزي براي پژوهش و سياستگذاري است و تلاش دارد ادراک متقابل مردم ايران و ايالات متحده آمريکا را نسبت به يکديگر بهبود بخشد. وي همچنين از بنيانگذاران و مديران مرکز تجزيه و تحليل مسائل ايران (Center for Iranian Research ) مي باشد. تاليفات وي شامل بيش از بيست و پنج کتاب، از جمله پانزده عنوان در مورد رابطه ايران و آمريکا، و بيش از دويست مقاله علمي و مردمي است که عمدتا” به زبانهاي انگليسي و فارسي در خارج و داخل کشور منتشر شده اند. از جمله اين نوشته ها عبارتند از: “انقلاب و گُذار اقتصادي: تجربه ايران”، “منطقه درياي خزر بر سر چند راهي: عرصه اي نو براي انرژي و توسعه”، “جزاير کوچک، سياستهاي بزرگ: تنب و ابوموسي در خليج فارس”، “ايالات متحده و خاورميانه: جستجو براي يافتن افقهاي جديد”، “ايران پس از انقلاب”، “ايران و جهان عرب”، “بازسازي و ديپلماسي منطقه اي در خليج فارس”، “توسعه شهري در جهان اسلام”، “جامعه سياسي، جامعه مدني، و توسعه ملي”، و “ابزارهاي توسعه صنعتي” تداوم و گسست”. وي در بسياري از کنفرانسها در اروپا، آمريکاي شمالي، آسيا، آمريکاي لاتين، آفريقا، و خاورميانه شرکت جسته است. نوشته هايش به زبانهاي روسي، آلماني، فرانسه، چيني، ژاپني، کره اي، اسپانيولي، و عربي ترجمه و منتشر شده است. دکتر اميراحمدي به عنوان مشاور با دولتها و مؤسسات خصوصي گوناگون از جمله بنياد آقاخان، بانک جهاني، و سازمان ملل همکاري داشته است. ضمنا” نظرات وي در مورد مسائل اقتصاد سياسي و توسعه و همچنبن سياست آمريکا در قبال ايران و خاورميانه در رسانه هاي عمومي از قبيل” راديوها، تلويزيونها، و روزنامه هاي بين المللي در آمريکا، اروپا، و ساير نقاط دنيا به طور مستمر منعکس ميشود.

 

دوران خود ساختگي و خدمات ملي

دکتر اميراحمدي داراي شخصيتي خود ساخته است. نه آقازاده و نه شاهزاده. بلکه وي شهروندي معمولي است که از بطن مردم برخاسته و روي پاي خود ايستاده است. در يک خانواده شيعه و زمين دار متوسط در شهرستان زيباي طالش (شهر شاندرمن) در ساحل خزر متولد شده و تحصيلات ابتدايي خود را در همان جا ( روستاي شيخ نشين) و در مدرسه اي که اهدايي پدربزرگش بود، به اتمام رساند. براي تحصيلات متوسطه به اجبار در يازده سالگي خانواده خود را ترک کرده و به شهرستانهاي ماسال و بعد رشت رفت. با پذيرفته شدن در کنکور چند دانشگاه ايران، رشته کشاورزي در دانشگاه تبريز را انتخاب کرد و به اخذ مدرک مهندسي کشاورزي نائل شد. سالهاي دانشگاه تبريز در ميان هموطنان غيور آذري مملو از خاطرات فعاليتهاي درسي، ضد ديکتاتوري، اعتصابات دانشگاهي، و شور و حال جواني بود.

 

دکتر اميراحمدي بعد از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه، به خدمت سربازي رفته و در لباس افسري سپاه ترويج و آباداني در شمال کشور به خدمتگزاري به روستاييان زحمتكش منطقه لاهيجان و سياهکل مشغول شد. اين دوره با جنبش چريکي ضد حکومتي 1350 سياهکل مصادف شد. در همين سالها، با الهام از اين مبارزات به شعرگويي و قصه نويسي روي آورد. بعد از پايان دوره سربازي، در کارخانه قند بروجرود استخدام و به خدمتگزاري به کشاورزان زحمتكش استان لرستان مفتخر گرديد. سپس به استخدام سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران در آمد و به طور داوطلب کار در کارخانه قند ياسوج در کهکيلويه و بوير احمد، که عقب مانده ترين منطقه کشور بود، را براي خدمت به مردم شريف و ستمديده بوير احمدي، لر، کرد، و قشقايي انتخاب کرد. دستاوردهاي وي در اين کارخانه، به ويژه براي کشاورزان زحمتکش منطقه، جزيي از افتخارات خدمتگزاري وي به ملت شريف ايران است.

 

در خلال اين سالها بود که دکتر اميراحمدي به فکر ادامه تحصيل به منظور اندوختن دانش بيشتر و افزايش کارايي خود افتاد. آغاز کار حزب رستاخيز و فشار سازمان امنيت بر روي کارمندان ارشد دولت، مبني بر عضويت اجباري در اين حزب يا ترک وطن 1 ، عزم وي براي ادامه تحصيل در خارج از کشور را راسختر کرد. متعاقبا” در سال 1354 به آمريکا عزيمت کرد. در آمريکا موفق به دريافت مدرک فوق ليسانس در رشته مديريت صنعتي و بعد مدرک دکترا در رشته برنامه ريزي و توسعه بين المللي از دانشگاه معروف کرنل در ايالات نيويورک شد (سال 1361). در خلال تحصيلات دوره دکترا و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358 با شور و حالي وصف نشدني به ايران برگشته و خود را به سازمان گسترش براي ادامه خدمت به ملت و انقلاب معرفي کرد که متاسفانه مدير عامل جوان و افراطي وقت به وي گفت که “نيازي به تحصيلکرده آمريکايي نيست”. اگر چه وي از شنيدن اين جواب متاثر شد، علت آن را درک ميکرد. آمريکا يک ديکتاتوري را به ايران تحميل کرده بود و اين باعث رشد شديد فرهنگ آمريکاستيزي به يادگار مانده از حزب توده شده بود.

 

دکتراميراحمدي اين بار با وجداني راحت تر به آمريکا برگشت و تحصيلات دوره دکتراي خود را تکميل کرد. در سال 1361 مدرک دکترا را اخذ و سال بعد به استخدام دانشگاه ايالتي راتگرز در نيوجرسي آمريکا درآمد. در حال حاضر، وي به عنوان استاد تمام وقت دانشگاه راتگرز در برنامه ريزي و توسعه بين المللي و رئيس مرکز مطالعات خاورميانه اين دانشگاه مشغول به فعاليت مي باشد. در طي 24 سالي که وي تا کنون در خدمت اين دانشگاه بوده است، سالها رياست بخش برنامه ريزي و سياستگذاري را نيز بر عهده داشته و در پستهاي مختلف دانشگاهي انجام وظيفه کرده است. وي طي اين سالها مشاور و راهنماي دانشجويان دکترا و فوق ليسانس زيادي از ايران و ديگر کشورهاي در حال توسعه بوده است. تعداد زيادي از دانشجويانش هم اکنون استاد دانشگاه در کشورهايشان هستند.

 

در طي سالهاي دانشگاهي دکتر اميراحمدي، چه به عنوان دانشجوي دکترا يا استاد، لحظه اي از فعاليتهاي تحقيقي و نوشتاري، تدريس، و خدمات علمي و مشاوره اي باز نمانده است. حاصل اين زحمات شبانه روزي، بيش از 25 کتاب، 200 مقاله علمي و فصل کتاب، دهها گزارش سياستگذاري و برنامه ريزي، و صدها نقد ادبي و مصاحبه است. اين دستاوردها، توسط ناشرين معتبر جهاني، مراکز علمي، تارنماها، کنفرانسهاي بين المللي، مطبوعات، و راديو و تلويزيونهاي دنيا منتشر يا پخش شده اند. در ميان نوشته هاي وي، دو کتاب افتخار آميز با عناوين “جزاير کوچک، سياستهاي بزرگ: تنب ها و ابوموسي در خليج فارس” و “منطقه درياي خزر بر سر چند راهي: عرصه اي نو براي انرژي و توسعه” وجود دارند که مستقيما” از منافع ملي ايران در رابطه با جزاير ايراني در خليج فارس و رژيم حقوقي درياي خزر دفاع ميکنند. در کنار اين فعاليتهاي علمي، وي هيچگاه از شرکت در پروژههاي اجرايي و عملي غافل نبوده است که از جمله آنها ميتوان به پروژههاي متعدد در کشورهاي جهان سوم و براي سازمانهاي جهاني نظير سازمان ملل، بانک جهاني و بنياد آقا خان نام برد.

 

پيوستن دکتر اميراحمدي به دانشگاه قديمي و معتبر راتگرز (که در سال 1766 ميلادي بنياد گذاشته شده است)، فرصتي ايجاد کرد تا به آرزوي ديرينه اش براي ايجاد يک مرکز آموزشي – تحقيقي و خدمات اجتماعي دانشگاهي درباره خاورميانه، به ويژه ايران، جامه عمل بپوشاند. مرکز مطالعات خاورميانه (Center for Middle Eastern Studies ) و برنامه مطالعات ايران معاصر(Contemporary Iran Studies Program ) درون مرکز خاورميانه دانشگاه راتگرز محصول اين آرزوست. در حال حاضر دانشجويان راتگرز ميتوانند در مرکز براي رشته اصلي يا فرعي خود ثبت نام و مدرک ليسانس اخذ نمايند. امروز بيش از 200 دانشجو در حال فراگيري زبان عربي و بيش از 50 دانشجو در حال فراگيري زبان فارسي در مرکز هستند. ضمنا” برنامه مطالعات ايراني درسهاي جامعي را درباره اسلام، فرهنگ، ادبيات، و سينماي ايران به دانشجويان عرضه ميکند، و براي گسترش برنامه مطالعات ايراني با همت ايرانيان مقيم در منطقه فعاليتهاي وسيعي تدارک ديده شده است.

 

شور و حال سالهاي اوليه بعد از انقلاب، توجه نيروهاي جوان تر دانشگاهي خارج از کشور را به اين واقعيت معطوف داشت که نهادهاي تحقيقي موجود در خارج از کشور درباره ايران توجه کافي به مسائل روز ايران ندارند و جاي يک نهاد جديد خالي است. حاصل اين انديشه و فعاليتهاي بعدي، تشکيل “مرکز تحقيق و تحليل مسائل ايران”(Center for Iranian Research Analysis ) بود که در سال 1360 با همکاري جمعي از دانشگاهيان و فعالين سياسي در آمريکا به وجود آمد. دکتر اميراحمدي نه تنها از بينانگذاران اوليه بلکه اولين مديري بود که بار رشد آن را به طور جدي بر دوش کشيد. در دوران مديريت وي بود که مرکز، تعدادي از فرهيختگان فرهنگ، ادب، و تاريخ ايران را، براي اولين بار بعد از انقلاب، به آمريکا آورد. احمد شاملو، هوشنگ گلشيري، عبدالحسين زرينکوب، خانم هما ناطق، محمود دولت آبادي، منوچهر آتشي، و محمد علي سپانلو از جمله اين بزرگان هستند.

 

از خدمات ديگر دکتر اميراحمدي به ايران عزيز مي توان به شرکت ايشان در بازسازي بعد از جنگ، طرح بحث جامعه مدني، و فعاليت در سنگر رابطه ايران و آمريکا اشاره کرد. وي در زمان جنگ تحميلي صدام حسين جنايتکار به ايران، به جبهه هاي جنگ براي بازديد از خرابيها و کمک به بازسازي مناطق جنگزده شتافت؛ در حالي که جنگ ادامه داشت وي به کمک دانشگاه تهران و مسئولين کنفرانسهاي بازسازي، از آبادان، خرمشهر، اهواز، حميديه، سوسنگرد، هويزه، دزفول، شوش و ساير مناطق جنگزده ديدن کرده و براي بازسازي آنها تحقيقات دامنه داري انجام داد. در ميان ايرانيان خارج از کشور کسي به اندازه وي در مورد وسعت خرابيهاي جنگ و طرحهاي بازسازي تحقيق نکرده و يا مطلب منتشر نکرده است.

 

دکتراميراحمدي اولين ايراني خارج از کشور بود که شروع رشد و شکوفايي قريب الوقوع جامعه مدني در ايران را پيش بيني کرده و اثرات سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آن را، طي چندين مقاله علمي، که در مطبوعات ايران و خارج از کشور منتشر شدند، تشريح کرد. بعدها وقتي که جناب آقاي محمد خاتمي رئيس جمهور جامعه مدني در ايران شدند، دکتر اميراحمدي طي چند نوشته از جمله يک کتاب به نام “جامعه سياسي، جامعه مدني و توسعه ملي” خطرات سياسي کردن جامعه مدني در حال رشد را، که پيش بيني ميکرد در غياب يک جامعه سياسي نهادينه شده اتفاق خواهد افتاد، يادآور شد. وي اعتقاد دارد که اين در هم آميختگي دو جامعه سياسي و مدني، در کنار عدم توفيق دولت اصلاح طلب در عادي کردن رابطه با آمريکا، عمده ترين عامل به بن بست کشيدن پروژه اصلاحات و توسعه ملي گرديد.

 

در سنگر رابطه ايران و آمريکا، بازهم دکتر اميراحمدي اولين ايراني بود که لزوم و اهميت عادي سازي اين رابطه را براي افزايش قدرت ملي و پيشرفت ملت ايران علنا” ابراز کرد، با وجود اينکه پيش بيني ميکرد به شدت مورد حمله برخي ها در داخل و خارج کشور قرار ميگيرد. وي براي پيشبرد اين هدف، فعاليتهاي سازمان يافته اجرايي گسترده اي را 15 سال پيش آغاز کرد. حاصل اين فعاليتها، نهادينه شدن شوراي آمريکاييان و ايرانيان (American Iranian Council )، به عنوان تنها سازمان غيردولتي حافظ منافع ملي ايران با حفظ منافع ملت آمريکا است. اين شورا در حال حاضر تنها مدافع حل مشکل دو کشور در چهارچوب ديپلماسي، احترام متقابل و منافع مشترک است و به همين دليل هم مورد بي مهري مخالفين دولت و ملت ايران قرار دارد. از افتخارات وي در چهارچوب فعاليتهاي اين شورا، عذر خواهي خانم مادلين آلبرات، وزير امور خارجه وقت آمريکا، از ملت ايران به دليل سياستهاي غلط گذشته آمريکا از جمله کودتا بر عليه دولت ملي مرحوم دکتر محمد مصدق، و پشتيباني آمريکا از ديکتاتوري محمد رضا شاه پهلوي است. شورا همچنين باعث لغو تحريمهاي دولت آمريکا بر روي فرش ايران و برخي کالاهاي کشاورزي شد. همچنين شورا براي اولين بار بعد از انقلاب باني گردهمايي و گفتگو بين رئيس مجلس و تعدادي از نمايندگان ملت ايران با تعدادي از نمايندگان کنگره آمريکا بود. نقشه حمله به ايران قبل از عراق در دستور کار بود و اقدامات اين شورا باعث شد که ايران از دستور کار خارج شود.

 

افزون بر آنها، دکتر اميراحمدي در زمينه مديريت استراتژيک تحصيلات عاليه دارد، مطالعات بسيار زيادي کرده است، و تبحر عملي دارد. اين از جمله دلايلي بود که بر اساس آن وي خود را کانديد رياست جمهوري نمود. در اين برهه حساس از زمان، حل معضلات ايران نه تنها به يک برنامه عمل واقع گرا نياز دارد بلکه يک مديريت استراتژيک شايسته نيز ميطلبد. از نظر وي شخصي که در مقام رياست جمهوري ايران قرار مي گيرد بايد داراي ويژگيهاي مديريتي زير باشد: اول، بايد سابقه خودسازي و جامعه سازي داشته و به سياست به عنوان يک امر اجتماعي و عام المنفعه معتقد باشد و سابقه اش نيز اين را نشان دهد. دوم، بايد موضع و چشم انداز درستي از مسائل روز داشته باشد و بتواند راه حل کم هزينه، معقول، و موثر، عرضه کند. سوم، بايد هم خطرات آينده را ببيند و پيشگيري كند و هم فرصتهاي آينده را ببيند و از آنها استفاده كند. چهارم، بايد داراي روحيه آشتي جويانه، ملي، و مستقل بوده، دموکرات، عدالت جو، و واقع گرا باشد. و پنجم، بايد يک وجهه بين المللي داشته باشد و يا حداقل شناخت جهاني از ايشان، در سطح قابل قبولي باشد. مردم ايران ديگر به انقلابي گري، شعارها، و ايدولوژي افراد اعتنايي نمي کنند بلکه به دستاوردها، بينش، برنامه عمل، و تواناييهاي مديريت استراتژيک آنها توجه دارند.

 

اين توفيقهاي خدمت به ملت ايران آقاي دکتر اميراحمدي در شرايطي به دست آمدند که مدتهاي مديد دور از وطن بوده است. متاسفانه اين دوري از وطن داوطلبانه يا اختياري نبوده است. متاسفانه زماني کمبود امکانات تحصيلات عاليه در کشور و زياده خواهيهاي حزب رستاخيز وي را وادار به ترک وطن کرد، زماني ديگر رفتارهاي افراطي موجب برگشت دوباره اش به آمريکا شد، و امروز نيز حضرات بنيادگراي کيهان و هويت صدا و سيما، و گرايشات فکري همسوي آنان در نهادهاي ديگر، موجب دور ماندن اجباري وي از وطن شده اند. تهديد اخير کيهان2 بعد از اطلاع يافتن از کانديداتوري و احتمال حضور وي در ايران، بهترين مصداق چنين رفتارهاي غير ملي و غير انساني با نيروهاي ملي و مردمي است. اين روزنامه در يک ستون ساختگي “گفت و شنود”، ضمن معرفي آقاي دکتر هوشنگ اميراحمدي به عنوان يک “ضد انقلاب سارق” تهديد کرده است که “اتفاقا” اگر[هوشنگ اميراحمدي] بيايد ميتوان در زندان يک شغل درست و حسابي به او داد”. آنچه بيش از اين مايه تاسف است، سکوت رهبران حکومت در قبال اين برخوردهاي غير قانوني و غير مسئولانه است. اين برخورد حاکمان ايران ناقض ادعاهاي آنها مبني بر تلاش براي مشارکت گسترده مردمي و برگراندان مغزهاي فراري از کشور است. متاسفانه به دليل همين فشارها و عدم توجه دولت، ايران يکي از بالاترين رقم فرار مغزها را ميان کشورهاي جهان سوم به خود اختصاص داده است.

 

1 – جمله معروف بدين مضمون که، “هر کس نمي خواهد عضو حزب رستاخيز بشود پاسپورتش براي خروج از کشور آماده است”، را ايرانيان هم دوره او بايد به ياد داشته باشند.
2- روزنامه کيهان، 28 ارذيبهشت 1384